کد مطلب:161804 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:168

دروغ غیر زبانی
دهم: آن كه دروغ، گاهی به زبان است. و این قسم شایع متعارف و مصداق حقیقی آن است. و گاهی به دست محقق می شود به این كه نویسد از همه اقسام گذشته آنچه را كه اصلی ندارد. و این هم در شیوع و متعارف مثل اول است؛ بلكه آثار و خرابی آن از زبان بیشتر؛ چه آنچه به زبان بافد، زود از خاطرها محو شود؛ ولكن آنچه نویسد، باقی و مستمر قرنها بگذرد و آن پیوسته گفته و دیده و شنیده شود.

و گاهی به سر دروغ گوید؛ مثل آن كه كسی از او بپرسد كه پیغمبر یا امام صلوات الله علیهما یا فلان، چنین فرمود یا كرد؟ پس به سر اشاره كند در این مقام، آری و باید بگوید نه. یا به سر اشاره به بالا كند؛ یعنی نه، در آن جا كه باید بگوید: آری. و به همین قسم به چشم و ابرو توان دروغ گفتن؛ بلكه بسیار گفته می شود. و گاهی به گوش دروغ گوید؛ چنان كه مسموع شده از بعضی از مدعیان مقامات عالیه كه گاهی در نزد مریدان یا آنان كه قصد صید كردنشان را دارد، گوش به دیوار فرا دارند و چون گوش كننده گان ساكت و آرام شود و به آن


جماعت به زبان حال گوش خود، خبر دهد كه كسی ملكی یا جنی با من سخن می گوید و اسرار می آموزد. [1] .

و گاهی به دهان می شود؛ چنان كه از كسی پرسند كه امروز اول ماه رمضان است یا آخر شعبان یا روز فطر است یا آخر ماه رمضان؟ و بداند در اول، كه اول است و در آخر كه آخر است، پس سائل را جواب دهد به خوردن چیزی و به همان خوردن، خبر دروغ دهد كه آخر شعبان است، و نیست. و روز فطر است، و نیست. و به همین قسم به فرج، فرض می توان كرد اگر پرسنده زوجه یا مملوكه اش باشد. و گاهی به سكوت و تقریر شود؛ مثل آن كه سائلی از شخصی خواهش كند كه من در پیش روی تو وضوی می گیرم یا تیمم می كنم، اگر پسندیده شرع نیست مرا منع كن. پس وضوی باطل بگیرد مثل آن كه به عوض مسح، پا را بشوید یا دست را منكوسا بشوید یا اصل وضو را معكوس بگیرد و همچنین در تیمم. آن شخص ساكت شود و چیزی نگوید و به این سكوت او را بفهماند كه وضو یا تیمم شرعی همین است كه بجا آوردی و حال آن كه نیست. و در عادیات؛ مثل آن كه جاهلی به دانایی گوید: من سوره حمد را مثلا نزد تو می خوانم، هر جا كه درست نیست، مرا آگاه كن و تعلیم نما. پس بخواند و یك موضع یا بیشتر از آن درست نباشد، آن شخص ساكت شود و به سكوت خود خبر دهد كه صحیح است و حال آن كه نیست.


یازدهم: آن كه دروغ را گاهی برای شنونده عاقل گوید؛ و گاه شود كه شنونده طفل یا دیوانه باشد كه راست را از دروغ تمیز ندهد؛ و گاه شود كه اصلا مخاطبی ندارد [2] چنان كه مسموع شده كه بعضی از روضه خوانان، در زمان تحصیل علم روضه خوانی، در غیر اوقات نماز به مسجدی رفته، در مسجد را از داخل بسته، بالای منبر رود. و چشم بر هم گذارد و مسجد را پر از مرد و زن فرض نماید و مشغول شود به خواندن، به همان رسم معمول در مجالس، حتی در امر به گریستن و بر سر زدن و امثال آن و دعا كردن حتی برای خدام. پس آنچه گوید، شنونده ندارد و حكم آن بیاید ان شاءالله. و بسا شود كه مخاطب دروغگو، اموات باشد و برای مردگان دروغ گوید. چنان كه از بدعتهای جدید و قبیحه شایع شده است كه زائرین حرم منور حضرت سیدالشهداء علیه السلام بلكه از دور نیز، بعد از خواندن زیارت وارث كه از زیارت مأثوره معتبره است و آخر آن (كه آخر زیارت شهداء است.) این است: و فزتم فی الجنان مع النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئك رفیقا [3] .

پس این عوام كالانعام بر آن می افزایند: السلام علی ابیضكم و علی اسودكم و علی من كان فی الخایر منكم و علی من لم یكن فی الحایر معكم خصوصا سیدی و مولای اباالفضل العباس بن امیرالمومنین و قاسم بن الحسن و مسلم بن عقیل و هانی بن عروة و حبیب ابن مظاهر و الحر الشهید الریاحی و السلام علیكم یا ساداتی و موالی جمیعا و رحمةالله و بركاته. و این كلمات كه متضمن چند دروغ واضح است. علاوه بر جسارت


ارتكاب بر بدعت، و جسارت افزودن بر فرموده امام علیه السلام، چنان شایع و متعارف شده كه البته چند هزار مرتبه در شب و روز در حضور مرقد منور ابی عبدالله الحسین علیه السلام و محضر ملائكه مقربین و مطاف انبیاء مرسلین علیهم السلام به آواز بلند خوانده می شود و احدی بر ایشان ایراد نمی كند و از گفتن این دروغ و ارتكاب این معصیت نهی نمی نماید. و كم كم این كلمات در مجموعه هائی كه در زیارت و ادعیه، احمقان از عوام جمع می كنند و گاهی اسمی برای آن می گذارند، جمع شده و به چاپ رسیده و منتشر شده. و از مجموعه این احمق! به مجموعه آن احمق نقل كرده و كار به جائی رسیده كه بر بعضی طلبه ها مشتبه شده. روزی طلبه ای را دیدم آن دروغهای قبیحه را برای شهداء می خواند. دستی بر كتفش گذاشتم، ملتفت من شد گفتم: از اهل علم قبیح نیست چنین اكاذیب در چنین محضری؟ گفت: مگر مروی نیست؟ تعجب كردم گفتم: نه. گفت: در كتابی دیدم. گفتم: در كدام كتاب؟ گفت: مفتاح الجنان [4] ساكت شدم؛ كسی كه در بی اطلاعی كارش به این جا رسد كه جمع كرده بعضی عوام را، كتاب شمرد و مستند قرار دهد، قابل سخن گفتن نیست. و بالجمله به آن دور از رحمت ایزدی مبدع احمق كه این كلمات را جعل كرده و این سنت سیئه را قرار داده و در تبعه خواندن و نوشتن آن با همه شریك است باید گفت: اولا: شیخ مفید - رحمةالله - در كتاب «ارشاد» فرموده:


چون پسر سعد حركت كرد قومی از بنی اسد كه در غاضریه منزل داشتند، بیرون آمدند نزد حسین علیه السلام و اصحابش. پس بر ایشان نماز كردند و دفن كردند حسین علیه السلام را مكانی كه الان قبر اوست. و دفن كردند پسرش یعنی علی بن الحسین یعنی اكبر معروف (منه قده: علی بن الحسین الاصغر) [5] را نزد پای آن حضرت. و گودالی كندند برای شهداء از اهل بیتش و اصحابش كه در كنارش افتاده بودند از طرف پاهای حسین علیه السلام. و همه را جمع كردند و همه را با هم دفن كردند. بعد از آن، مدفن حضرت عباس را ذكر فرمود. و بعد از چند ورق، باز این مطلب را شرح دادند و در آخر كلام فرموده: فاما اصحاب الحسین (علیه السلام) رحمةالله الذین قتلوا معه، فانهم دفنوا حوله و لسنا نحصل لهم اجداثا علی التحقیق و التفصیل. الا انا لانشك ان الحائر محیط بهم رضی الله عنهم [6] .

اما اصحاب حسین 7 كه با آن جناب كشته شدند، پس ایشان را دفن نمودند در كنار آن حضرت. و ما برای ایشان به تحقیق قبوری نتوانیم تحصیل نمود (یعنی نمی دانیم هر كدام در كدام موضع دفن شده) جز آن كه شك نداریم كه حائر محیط است به ایشان و همه داخل حایرند. و این كلام را علما به نحو قبول نقل فرموده و از مطاوی زایارات مأثوره ظاهر و هویدا است. و جز حضرت ابی الفضل، همگی در زیر پاهای مبارك بعد از شهداء اهل بیت مدفونند. و اما حر تا كنون خبری غیر از سیره مستعمر شیعه به دست نیامد كه در آن جا باشد كه حال زیارتش كنند؛ بلكه از كتب مقاتل و اخبار زیارت ظاهر می شود كه با سایر اصحاب است. بلی شیخ شهید


اول - طاب ثراه - در كتاب «دروس» بعد ذكر فضایل زیارت حضرت ابی عبدالله علیه السلام می فرماید: هر گاه زیارت كرد آن جناب را، پس زیارت كند فرزندش علی بن الحسین را. و هر آینه زیارت كند شهداء و برادرش عباس را و حربن یزید را [7] الخ. و این صریح است كه در آن عصر، قبر او در آن جا معروف و در نزد آن مرحوم معتبر بوده. و برای تعین، ما را همین قدر كافی است. و اما سایر آنچه گویند در سبب بیرون بردن حر از میان شهدا و دفن كردن او در آن موضع، پس داخل در مجعولات و بافته های دروغگویان است. و ثانیا: جوان ناكام قاسم بن حسن - علیه السلام - را آنهمه ظلم در زندگی كردند بس نبود، كه حال، او از جوار عم اكرم و سایر اعمام و عموزادگان و برادران بیرون بردی ای احمق كذاب! حال كه این ظلم را با آن شهید مظلوم كردی، پس محل دفنش را معلوم كن كه در آن جا زیارتش كنند! مثل بسیاری از مكانها مه نسبت دهند به بزرگان، و اصلا اصلی ندارد و كسی ذكر نكرده و مستندی دیده نشد؛ مثل خانه منسوب به حضرت امیرالمومنین علیه السلام و قبور بسیاری كه پاره ای بی مأخذ، و پاره ای معلوم است دروغ بودنش؛ مثل قبر مقداد در شهر «وان» كه ظاهرا از بعضی مشایخ اعراب باشد و بعضی حمقا نسبت می دهند به مقداد بن اسود كندی از صحابه كبار رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - و حال آن كه مقداد در «جرف» كه یكی فرسخی مدینه است فوت شده و از آن جا او را حمل كردند و در بقیع دفنش كردند. و قبر مختار كه شیخ جلیل ابن نما تصریح فرموده در كتاب «شرح طلب ثار در شرح حال مختار» [8] .


و ان قبته لكل من خرج من باب مسلم ابن عقیل كالنجم الامع [9] .

قبه مختار برای هر كس كه از مسجد كوفه از در مسلم بیرون رود، مانند ستاره درخشان پیداست. و معلوم می شود در آن زمان قبر مختار، ظاهر و از صحن مسلم هم دور بود. حال در داخل مسجد جائی را معین كردند و مختار را در او دفن كردند و تصدیق آن از علما نقل نمودند؛ تمام دروغ و مجعول. مدتی گویا قریب به چهار صد تومان بود بعضی خوانین قاجاریه از طهران نزد مرحوم خلد آشیان فقیه عصره و علامه دهر شیخ عبدالحسین طهرانی طاب ثراه فرستاد به جهت ساختن قبر مختار. نوشتند: قبر معلوم نیست مصرف دیگر شود. در جواب اصرار بلیغ كرد كه باید در همین محل صرف شود. شیخ مرحوم در مقام تفحص برآمدند؛ حقیر هم در خدمت ایشان بودم غیر از این عبارت ابن نما، چیزی به دست نیامد، اعراض فرمودند. بعضی دیگر گرفتند و كردند آنچه كردند. به هر حال این كذاب بی شرم كاش جائی را معین می كرد كه اگر از او بپرسند كه قبر آن مظلوم كجاست، نشان دهد. سبحان الله حضرت به دست مبارك، جسد پاره قاسم را در بغل می گیرد، می آورد در پهلوی جسد علی اكبر می گذارد با باقی شهداء اهل بیت. و شیخ مقید در «ارشاد» می فرماید: بعد از ذكر اسامی شهداء اهل بیت:


و هم كلهم مدفونون ممایلی رجلی الحسین علیه السلام فی مشهده، حفر لهم حفیرة و القوا فیها جمیعا و سوی علیهم التراب الا العباس بن علی علیه السلام [10] الخ. و این بی انصاف، آن جسد شریف را برداشته، نمی دانم به كجا برده؟ برای چه برده؟ آن مظلوم با او چه كرده كه با او چنین كرده؟ و احمق تر از او آنان كه می خوانند و ابدا ملتفت نیستند. و علاوه بر آن كه در آن محضر انور به آواز بلند چنین دروغ مستهجن گویند، غالبا معتقدند كه این كلمات از اجزاء زیارت است. و این خود بدعتی است در دین و خیانتی است در شریعت حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم. بزرگ و كوچك بودن عمل یا آنچه را اعتقاد كرده كه از او نیست، البته سبب دخول اول در بدعت و خروج دوم از آن نیست [11] و به حال خود گذاشتن عوام در امثال این امور جزئیه و بدعتهای محتقره؛ مثل غسل اویس قرن، و آش ابوالدرداء تابع و مخلص حقیقی معاویه [12] ، روزه صمت كه در


روز سخن نگویند، و غیر آن احدی در مقام نهی برنیامده، سبب تجری شده كه در هر ماه و سال پیغمبر و امام تازه پیدا می شود و دسته دسته از دین خدای بیرون می روند. [13] .


و ثالثا: مسلم بن عقیل جلیل القدر عظیم الشان، از شهداء اهل بیت علیهم السلام است اما داخل در این سلسله نیست. و لهذا در زیارت ناحیه مقدسه كه برای شهداء رسیده و نامهای ایشان مذكور است، و همچنین در زیارت اول رجب كه اسامی ایشان را ذكر فرمودند، از جناب مسلم اسمی نبردند با آن كه دو پسر او را اسم بردند. [14] .


[1] يا اولياء جديد الولاده اي! كه مدعي ارتباط با امام عصر (عج) اند و براي جلب مريدان و گرمي مجالس خود، حركاتي انجام مي دهند كه مردم تصور كنند در حال ارتباط با امام عصر (عج) اند. حركاتي از بعضي آنها سر مي زند و زبان به زبان نقل مي شود كه انسان حيران مي ماند كه چگونه عده اي با دين و احساسات ديني مردم بازي مي كنند و از خدا نمي ترسند!!.

[2] مثل بعضي از روضه خوانها كه به مجالسي مي روند كه اصلا مخاطب ندارد فقط پول روضه خوان را، باني در جائي قرار مي دهد و روضه خوان بدون داشتن مستمع روضه را مي خواند و مبلغ را بر مي دارد و خارج مي شود! البته گاهي تصور مي شود اگر قرار بر اين باشد كه روضه ها مملو از دروغ و افتراء به ائمه معصومين عليهم السلام باشد، باز اين نوع عجيب و غريب آن! مفاسد كمتري دارد.

[3] بحارالانوار، مجلسي، ص 189؛ رك ايضا مصباح الطوسي، ص 504.

[4] مفتاح الجنان كتابي است در دعاها و اعمال روزها و ماهها و زيارت و بعضي از اوراد. بارها به چاپ رسيده است و جمع كننده اين كتاب معلوم نيست. در اين كتاب مطالبي آمده است كه معلوم نيست مستند آن چه بوده است و بلكه بعضي از آن قطعا مستندي ندارد. از قول برخي نقل شده است كه مولف آن شيخ اسدالله طهراني حائري بوده است كه در سال 1333 ه-ق در مشهد مقدس وفات يافته است. رك: (الذريعه، ج 21، ص 324) لازم به ذكر است كه اين كتاب غير از مفاتيح الجنان شيخ عباسي قمي است.

[5] عبارت داخل پرانتز اشاره مرحوم مؤلف است به كلام شيخ مفيد كه مي گويد: «و دفنوا ابنه علي بن الحسين الاصغر» ولي معروف به علي اكبر است. «منه قده» يعني شيخ مفيد قدس الله روحه.

[6] الارشاد، شيخ مفيد، تحقيق مؤسسه آل البيت، ج 2، ص 126؛ رك ايضا: اعلام الوري، طبرسي، ص 255.

[7] كتاب الدروس، ابي عبدالله محمد بن مكي العاملي، صححه و علق عليه سيد مهدي الازوردي الحسيني، كتاب المزار، ص 153، قم، انتشارات صادقي، بي تا.

[8] كتاب شرح الثار في احوال المختار تأليف فقيه عاليمقام جعفربن محمد بن هبةالله بن نما الحلي معروف به «ابن نما» متوفي 645 است كه مقتل او به نام «مشيرالاحزان» معروف است. (هدية الاحباب، شيخ عباس قمي، ص 94) نام اصلي اين كتاب «ذوب الغضار في شرح اخذ الثار» است و پس از تأليف مثيرالاحزان در جواب سؤال جماعتي از مردم تأليف گرديده است. تمام اين كتاب را علامه مجلسي در آخر جلد دهم بحار (چاپ كمپاني) آورده است. جديد جلد 45 از ص 346 تا 387 آمده است.

[9] بحارالانوار، مجلسي، ج 45، ص 347.

[10] الارشاد، شيخ مفيد، تحقيق موسسه آل البيت، ج 2، ص 126.

[11] اين عبارت مؤلف گويا و روشن نيست و در نسخ موجود نيز عبارتي نيافتم كه مقصود مؤلف را كاملا روشن سازد گرچه با تكلفاتي مي توان غرض مؤلف را حدس زد!.

[12] شرح حال ابوالدرداء در تاريخ آمده است و نام اصلي او عامر بن زيد انصاري است. از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بوده و پس از جنگ صفين به شام رفت و در دستگاه خلافت معاويه بود و بارها معاويه از ساده لوحي او و ابو هريره استفاده كرد. جريان معروف «ارينب بنت اسحاق» كه در عقد عبدالله بن سلام بود و يزيد خاطر خواه او شد و خدعه معاويه براي اين كه عبدالله بن سلام او را طلاق دهد، به دست ابوالدرداء و ابوهريره انجام شد. جريان ديگر او در جنگ صفين است كه از لشكر امام عليه السلام به اتفاق ابوهريره خارج شدند به لشكرگاه معاويه رفتند و او را از جنگ با علي برحذر داشتند. معاويه كه آنها را به ساده لوحي مي شناخت گفت: فقط براي خونخواهي عثمان آمده است اگر كشندگان عثمان را به او واگذارد، با علي عليه السلام بيعت كنند. سپس به نزد علي عليه السلام آمدند حضرت فرمود: مگر شما قاتلان عثمان را مي شناسيد؟ گفتند: آري، فرمود: آنها را بگيريد. آنها محمد بن ابي بكر، عمار ياسر و مالك اشتر و تعدادي ديگر از اصحاب خاص اميرالمومنين را به عنوان قاتلان عثمان معرفي كردند و آنها را گرفتند. خبر ميان لشگر حضرت منتشر شد و 10 هزار نفر خود را به عنوان قاتل عثمان معرفي كردند! پس از ديدن اين حادثه با شگفتي بازگشتند و به حمص رفتند. رك الامامه و السياسه، دينوري، تحقيق استاد علي شيري، ج 1، ص 222 - 217 و 218؛ الفتوح، ابن اعثم كوفي، ترجمه محمد ابن مستوفي هروي، ص 545، هديةالاحباب، محمدث قمي، ص 16. در اخبارالطوال آمده است كه تعدادي خود را قاتل عثمان ناميدند 20 هزار نفر بودند! اخبارالطوال، احمد بن داود دينوري، ص 170. آنچه مرحوم مؤلف به عنوان آش ابوالدرداء نام مي برد، ظاهرا در زمان ايشان مرسوم بوده، گر چه امروزه منسوخ شده و راقم چيزي از آن نشنيده است. البته سنتهاي واهي ديگري جايگزين آن شده است و عوام به نام دين و با انتساب به برخي از بزرگان دين چه ها نمي كنند كه نه تنها كسي آن را منع نمي كند بلكه برخي از بزرگان با شركت در اين گونه مجالس عملا آن را تاييد مي كنند!!.

[13] اين نكته مرحوم محدث نوري - ره - بسيار حائز اهميت است. بدعتها و خرافاتي كه هر روز به نام دين و شريعت در ميان عوام رايج مي شود، خطر مسخ شريعت را در پي دارد. رها سازي عوام در اين گونه امور كه هر روز و هر سال در حال افزايش و گسترش است، به اين بهانه كه اين عمل به جهت عرق ديني مردم و يا به هر صورت ارتباطي - هر چند دروغ - به دين پيدا مي كند، باعث شده است كه جداسازي مسائل واهي و خرافي از امور مأثور و محبوب شرع چندان روشن نباشد و كم كم رنگ و بوي كاملا شرعي و ديني به خود گيرد به نحوي كه كمتر مصلحي را ياراي مخالفت با آن مي باشد. و گاهي ديده شده كه عالمان نيز - هر چند به خوبي مي داند بدعت و خرافات است - به جهت رعايت عوام و يا خوشداشت آنان همراهي مي كنند!! صيانت و حفاظت از شرع مبين و هر آنچه به اين شريعت پاك منتسب مي شود، وظيفه اصلي عالمان دين است. و اگر در انجام اين رسالت عظيم، سستي نمايند و عوام، دين خدا را - به جهت ناداني - آلوده سازند و باعث وهن مذهب تشيع گردند، مسلم عالمان دين مسئول اند و در قيامت بايد پاسخگوي نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم باشند. امروز صحنه گردانان و نوآوران مصائب و وسايل عزا و يا توصيه كنندگان روشهاي خاص در اجراء برخي از مسائل شرعي، چه كساني هستند؟! عالمان و دانشمندان برجسته ديني يا عده اي عوام كه از كوچكترين مسائل شرعي بي اطلاعند!!؟ ولي برخي از جنبه هاي ديني را حرفه خويش ساخته اند و براي بازار گرمي بيشتر هر ساله نوآوري مي كنند و گوش آنها نيز بدهكار سخن هيچ عالمي نيست.گرايش و ازدحام مردم و رغبت عمومي جامعه! زمينه را براي ميدانداري عده اي كاسب و معركه گير!! - كه با كمال تاسف به نام دين و اهل بيت عصمت و طهارت و سوء استفاده از احساسات پاك و بي آلايش مردم انجام مي شود - فراهم آورده و چه منكراتي كه از طرف اين جماعت به دين خدا نسبت داده نمي شود!!.

[14] بحارالانوار، مجلسي، ج 1، ص 339 به نقل از مصباح الزائر، ص 156.